اقتدا به ساقی کربلا

راوی:آقای محمدعلی بندعلی‌زاده (فرمانده دسته و همرزم شهید) 
در کارهای عبادی و معنوی، محمد کاملا شاخص بود.
در نماز جماعت پادگان دوکوهه و اردوگاه چنانه همیشه از اولین نفراتی بود که در مسجد حاضر می‌شد. با آن قد رشید و هیکل چهارشانه کاملا از پشت سر قابل تشخیص بود. من فرمانده یکی از دسته‌های گروهان آنها بودم و حواسم به آنها جمع بود. نیمه‌شب‌ها محمد و سید طالب طباطبایی* و چند نفر دیگه از چادر بیرون می‌زدند و در دل بیابان‌ها با خدای خودشان راز و نیاز داشتند. محمد همیشه از مشتری‌های پر و پا قرص زیارت عاشورای پس از نماز صبح بود. اصلا دل از دنیا کنده بود. در دهکده چنانه که محل تجمع لشگر محمد رسول الله(ص) بود، آب کم شده بود. رژیم بعثی هم تانکرهای آب‌رسانی را هدف حملات هوایی خود قرار می‌داد. فرمانده گروهان به رزمنده‌ها گفته بود که باید چاه بکنند تا به آب برسند. از گروهان ما محمد و دو نفر دیگر بیل و کلنگ برداشتند و با اینکه می‌دانستند به این راحتی‌ها به آب نخواهند رسید ولی سخت مشغول کندن شدند. من به محمد گفتم: بابا اینجا باید صد متر بکَنی تا به آب برسی!! ولش کن بیا بریم.
محمد می‌گفت: بچه‌ها تشنه‌اند، اگر ما چاه را به آب برسانیم جمعیت زیادی به آب دسترسی خواهند داشت. البته چند روز بیشتر در چنانه نماندیم چون عملیات والفجر مقدماتی شروع شد

* شهید سید طالب طباطبایی در همان عملیات مفقود الجسد شد و سال‌ها بعد پیکر مطهرش به میهن اسلامی بازگشت.